کد مطلب:314206 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

ابوالفضل، مال خودش را گرفت
حجةالاسلام جناب آقای شیخ محمدرضا خورشیدی مازندرانی طی مكتوبی به انتشارات مكتب الحسین علیه السلام چنین نوشته است:

27. مرحوم حاج كریم جعفری، فردی از اهالی شهرستان بابل بود كه شدیدا متدین و عاشق اهل بیت علیهم السلام بود و هر ساله با شور زائدالوصفی در منزل خود مجالس حسینی برپا كرده اطعام می نمود و با یادآوری سفر خود به كربلا، مخصوصا زیارت حرم و قبر دوطفلان حضرت مسلم علیهم السلام، بی اختیار مانند ابر بهار اشك=



[ صفحه 649]



می ریخت. بالأخره نیز به این سعادت بزرگ نائل شد كه در روز عاشورای سال 1368 شمسی پیش از فرارسیدن ظهر عاشورا (حدود ساعت 10 صبح) در مجلس عزای حسینی علیه السلام به مولای خویش بپیوندد. آری، پس از آنكه از اول صبح در یك مجلس روضه شركت كرد و پس از آن نیز در دستجات حسینی عرض ادب نمود، مجددا در مجلس روضه ی دیگری حضور یافت و در آن جا، در حالی كه به منبر مولایش اباعبدالله علیه السلام تكیه داده بود، چشم از جهان فروبست (با اینكه تا لحظه ی قبل از مرگ هیچ مرضی نداشت و كاملا سالم بود) و به زیارت مولایش حسین و علمدار باوفای وی ابوالفضل علیهماالسلام نائل شد.

از خود آن مرحوم شنیدم كه می فرمود: روزی در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام مشرف بودم، ناگهان سر و صدای زوار مرا متوجه خود كرد. دقت كردم، دیدم زوار اطراف زائری ایرانی را گرفته اند و او هم مانند اشخاص دیوانه، در حالی كه دستهای خود را بالا و پایین می برد، مرتب می گوید:

- ابوالفضل مال خودش را گرفت، ابوالفضل مال خودش را گرفت!

همه از كار وی تعجب كردند و زمانی كه علت این امر را پرسیدند، بالأخره جواب داد: هنگام عزیمت من به سمت كربلای معلی، شخصی نزد من آمد و ظاهرا دو تومان (تردید از حقیر است، مرحوم جعفری مبلغ را یادآور شد) به من داد و گفت پس از تشرف به كربلا یك تومان (یا نصف پول) را بده و پارچه ی مخمل خریداری كن و به نیابت از من بالای ضریح حضرت ابوالفضل علیه السلام بیانداز، یك تومان (یا نصف دیگر) را نیز برای خودت - مثلا به عنوان اجرت این زحمت - بردار. اكنون كه مشرف شده بودم، قطعه پارچه ی مخملی را كه به نیابت از او خریده بودم و نذری بود، آوردم كه بالای ضریح بیاندازم، اما هنگام زیارت شیطان مرا گول زد و با خود گفتم: «حالا چه كسی متوجه می شود كه تو پارچه ی نذری آن بنده ی خدا را به حضرت ابوالفضل نداده ای؟! او كجا از ایران متوجه این عمل می شود؟! بنابراین بهتر است قطعه ی مخمل نیز مال خودت باشد» و لذا از انداختن مخمل بر روی ضریح حضرت منصرف شدم، كه ناگهان پارچه ی مخمل نذری كه در دستم بود (ظاهرا زیر بغل) مانند كبوتری به پرواز درآمد و مستقیم به طرف بالای ضریح آقا رفت و روی ضریح قرار گرفت...!



[ صفحه 650]